مخزن اسرار

۴ مطلب در آبان ۱۳۹۶ ثبت شده است

بی وفا مردا

داشتم از پنجره شرکت بیرونو نگاه می کردم.

قله دماوند که پشت ابراست و پیداش نیست. برج میلاد که به نظرم رسید کمی دورش غبار و دودآلوده. و برج دانشگاه که یطوری ساخته شده انگار زاویه داره و عمود به زمین نیست! به دختر پسرای پایین پام نگاه کردم که با هم حرف می زدن و از دانشگاه بیرون می رفتن. زندگی چقدر غریبه! هوا کم کم داره تاریک میشه و باید کم کم جمع کنم برم.

نمیدونم کاری که دارم میکنم درسته یا نه. نمیدونم برای آینده م باید چه تصمیمی بگیرم و از همه مهم تر نمیدونم چی درسته و چی غلط و اصلا چی تعیین میکنه که چی درست باشه و چی غلط! 

چند وقت پیش کلیپی از دکتر جنیدی دیدم که در زمان جنگ ازش میخوان به ایتالیا بره و اونجا تدریس کنه. دکتر جنیدی به افرادی که بهش این پیشنهادو دادن میگه نمیتونم بیام؛ [چون] مادری دارم که پیره و در تبه و باید حواسم بهش باشه. باید پیشش باشم. بهش میگن مشکلی نداره مادرت رو هم با خودت بیار. دکتر جنیدی [در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده] میگه: کوه دماوند رو میبینید؟ اون دامن چین خورده مادر مریض منه.

و در ادامه میگه بی وفا مردا که در هنگام نا خوشی مادر او رو ترک کنه.


دارم سعی میکنم اینجا چیزایی رو به اشتراک بذارم و بنویسم که اگه بعدا تصمیمی گرفتم و براش دلیل قانع کننده داشتم اون دلیل بتونه جواب چیزایی که اینجا می نویسم رو بده.


فایل مصاحبه با دکتر جنیدی رو از اینجا دریافت کنید.

۲۱ آبان ۹۶ ، ۱۷:۱۴ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Rick Sanchez

امید

هیچ وقت فکر نمیکردم این قدر سریع دامن از دست بدم و تو این وبلاگ در مورد مشکلات و دوراهی های زندگیم بنویسم. من سعی کردم این وبلاگ رو برای انتقال تجربیات و علوم به خودم (و شاید بقیه) بسازم ولی الان دارم مطلبی راجع به خودم می نویسم. که شاید کار چندان درستی نباشه! ولی ذات وبلاگ نویسی در قالب یه شخص ناشناس این هستش که میتونی با خودت و دوستانی که نمیشناسنت و نمیشناسیشون درددل کنی. واقعیتش در مورد خیلی از مسائل ترجیحم بر اینه که به آشنایان و دوستانم چیزی نگم. تا الان هم هیچکس[از دوستان] نمیدونه من وبلاگی دارم و سعی میکنم بنویسم! البته از این که هر روز بیام و اتفاقایی که برام افتاده رو بنویسم خیلی خوشم نمیاد و خواننده ی این جنس وبلاگ ها هم نیستم. بیشتر دلم میخواد مطالبی رو بخونم که معلومه از دل براومده!

بگذریم. از معایب شریفی بودن اینه که بعد از فارغ التحصیل شدنت علاوه بر راه هایی که هر فارغ التحصیلی جلوش میبینه تو یه راه دیگه هم داری! و اون هم Apply هست. یعنی از یه دانشگاه دیگه[در کشور های خارجه، معمولا آمریکا، کانادا و کشور های اروپایی] پذیرش بگیری و بری اونجا ادامه تحصیل بدی. معمولا کسایی که اپلای میکنن به ازای کار آزمایشگاهی(بهش میگن RA) یا کار تدریس(بهش میگن TA) یه حقوقی رو دریافت میکنن(بهش میگن Fund) که با این حقوق میتونن زندگیشون رو بچرخونن(به صورت مستقل و نه دست در جیب پدر). بعد از اتمام تحصیل هم بعضی ها برمیگردن ایران و بقیه اونجا میمونن و کار میکنن. اگه بتونی 5 سال(بسته به قانون کشور) تو اون کشور کار کنی اقامت اون کشور رو دریافت میکنی(بهش میگن PR) و رسما شهروند اون کشور میشی. یعنی خداحافظ ایران و سلام آمریکا، کانادا، سوئیس، هلند و... .

به نظر خیلی خوب و فانتزیه! نه؟

اما مشکل کجاست؟ مشکلی که این اواخر[که تا حدودی نزدیک به فارغ التحصیلیم هست] حسابی منو درگیر کرده اینه که کدوم مسیر رو باید رفت؟!

مسیر A:

اپلای کن. برو آمریکا یا هر کشور توسعه یافته ی دیگه ای. برو اونجا خوش بگذرون. ظرف 1 سال به سطح رفاهی برس که یه ایرانی با یه حقوق معمولی تو 30 سال بهش می رسه. با حرفه ای ها کار کن. کار کن اصن! کار راحت پیدا کن تو NASA یا Boeing یا شرکت های بزرگ و خلاصه از زندگیت لذت ببر. ایران؟! گور بابای ایران! مهم نیست خونوادت، بچه های خواهرت، بچه های برادرت. دوستات و هم وطنات چه زندگی ای دارن. مهم نیست تو چه کاری میتونستی براشون بکنی و نکردی. مهم نیست الان وضعیت اونا چطوره. تو فقط برو! فرار کن و برای خودت یه زندگی خوب بساز! البته یادت باشه که تو اونجا همیشه یه Foreigner (بیگانه) هستی. تو هیچ وقت نمیتونی جزئی از جامعه اونا باشی! در کنار این ها، یادت باشه که بچه های تو با فرهنگی بزرگ میشن که بهشون اجازه میده از سن 15 سال به بعد شب خونه دوست دختر/پسرشون بخوابن. فرهنگی که تو باهاش بزرگ نشدی!

مسیر B:

بمون. سعی کن کاری پیدا کنی. یا خودت یه کار رو بیآفرینی! با پارتی بازی ها بساز. با اخبار روزانه تجاوز به کودکان و حقوقای نجومی و اختلاسا و دیکتاتوری ها بساز! با اعصاب خورد هر روزه تو ترافیک خیابونا و ریتم سریع زندگی بساز! با حقوق های کم بساز! با روند گزینش شغلی احمقانه بساز! ولی در مقابلش یه همسر ایرانی داشته باش! پیش خونوادت باش. کنار هموطنات باش و البته از فرصت های کارآفرینی داخل ایران استفاده کن. با تحمل سختی بیشتر سعی کن یه تغییری تو کشوری که توش زندگی میکنی به وجود بیاری. سعی کن دنیا[ایران] رو به جای بهتری برای زندگی کردن تبدیل کنی. ولی در این مسیر خودت قربانی میشی.


پینک فلوید(علیه السلام) تو آهنگ Hey You که برای آلمان در زمان بعد از WWII(جنگ جهانی دوم) خونده به کسی که پشت دیوار(دیوار معروفی که آلمان شرقی و غربی رو از هم جدا می کنه) هستش میگه ما تا وقتی که با هم هستیم میتونیم مقاومت کنیم و اینجا رو بسازیم ولی وقتی متفرق و از هم جدا باشیم شکست میخوریم. و قبل از این که این آخرین Verse رو بخونه میگه:

Hey You! Don't Tell Me There's no HOPE at all...

به نظر شما چه باید کرد؟!

۱۰ آبان ۹۶ ، ۱۲:۱۷ ۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Rick Sanchez

چند فایل مهم

برنامه ریزی نیمی از زندگی است.


این نقل قول برای یه انسان بزرگ هست. منبعش رو  نمیگم تا بر اساس تعصب ذهنیت[ون]  اون رو دست کم نگیرید! به هر حال در اهمیت برنامه ریزی برای زندگی و جهت دهی به تلاش های آدمی هر چی گفته بشه کمه! پس من هم چیز زیادی نمیگم. فقط در همین حد که تا به امروز، در هر برهه ای زندگیم که به مشکلی برخوردم یا حالم از خودم و سبک زندگیم به هم خورده یا ساعت ها پای لپتاپ و گوشی و توییتر و تلگرام و و و  سپری کردم و آخرش به شدت از این وضع زندگی متاسف شدم. در تمام این مدت فقط یه مشکل داشتم و اون عدم برنامه ریزی بود. نمیگم عدم برنامه ریزی صحیح! بلکه میگم عدم برنامه ریزی.

یعنی صبح که پا میشی ندونی میخوای چیکار کنی! میدونی کلی کار داری. کلی پروژه، کلی تمرین، کلی تفریح و بسیاری از مسائل دیگه ای که میدونی تو زندگیت اهمیت داره! ولی نمیدونی از کجا شروع کنی. بوده تو زندگیم؛ هفته هایی که با بازدهی و عملکرد بسیار پایین و خسته کننده گذشته و باعث میشده به مرز فکر کردن به این که کاش بشه این زندگی رو تموم کرد رسیدم. ولی خدا رو شکر همیشه به این نکته می رسیدم که اشکال کارم از اینه که برنامه ندارم! بنابراین تصمیم گرفتم واسه این که خودمو مقید به برنامه ریزی کنم هر هفته کارای اون هفته رو بنویسم. و ساعت هایی که میخوام به هر کدوم از جنبه های زندگیم اختصاص بدم. و بعد تصمیم گرفتم برنامه روزانه م رو بر مبنای همون کار هایی که واسه هر روز تعیین کردم بنویسم. در کنار این ها هم تو یه برگه اهداف شخصیم رو نوشتم. این کار باعث شد انرژیم دوچندان بشه و حداقل با برنامه تر تفریح کنم و به کارام برسم.


مهم نیست هدف آدم چیه. مهم نیست اون هدف واسه بقیه چقدر مضحک یا خفن به نظر برسه. مهم اینه که آدم برای هدفش بجنگه و بهش برسه. تا حداقل به خودش نشون بده که هیچ کاری براش غیر ممکن نیست.


در روند ایجاد لیست برنامه ها و کارا یه جستجو ساده تو نت منو به چهار تا فایل زیر رسوند. آدرس سایتی که فایل ها رو ازش گرفتم هم تو فایلا هستن. میتونین پرینت کنین و پر کنین یا اگه مشکلی با پر کردن فایل PDF تو لپ تاپ یا گوشی ندارین اونجا پرش کنین!


برنامه روزانه


کارهای روزانه


برنامه هفتگی


اهداف

۰۵ آبان ۹۶ ، ۰۰:۴۸ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Rick Sanchez

3 قانون لایف دینامیک

زمانی عقیده داشتم که هر کس برای هدفی آفریده شده. یه نفر برای این که بسکتبالیست خوبی بشه. یه نفر برای این که فوتبالیست خوبی بشه و یه نفرم برای این که دانشمند خوبی بشه! البته الان هم نتایج تحقیقات چیزی شبیه به همین موضوع رو نشون میده. این که در واقع استعداد های ذاتی افراد به گونه ای هست که اگه هدف خاصی رو که از نظر جسمی و ذهنی و روحی متناسب با خلقتشون هست دنبال کنن به موفقیت های بزرگی می رسن. خب پس قبل از هر چیز باید ببینیم تو چه چیزایی خوب هستیم؟ بعد متناسب با اون چیزی که خوب هستیم رویایی داشته باشیم و با تلاش رویامونو به تحقق برسونیم. مثلا من هیچ وقت نمیتونم رویای یه مدل خوب شدن رو داشته باشم. یا نمیتونم رویای یه فوتبالیست خوب شدن رو داشته باشم. البته به جز پاره ای از مسائل ذاتی بقیه مهارت ها و استعداد های اکتسابی رو میشه به دست آورد. فقط تلاش بیشتری میخواد. نمونه ی بارزش مسی و رونالدو هستن. یه نفر با استعداد بالا و یه نفر با تلاش زیاد. که هر دو هم در یه سطح هستن تقریبا. قاعدتا اگه مسی از استعدادش استفاده نمی کرد و متناسب باهاش تلاش نمی کرد و اگه رونالدو هم برای رسیدن به رویاش بیشتر از مسی و بقیه تلاش نمی کرد هیچ کدومشون به این جایی که الان هستن نمی رسیدن. حالا یه لحظه یه مسی با تلاش رونالدو رو تصور کنید! اگه کسی که استعداد خوبی در یه زمینه ای داره آدم تلاشگری باشه واقعا به درجات بالایی از اون چیزی که میخواد که همون رویاشه می رسه. پس قانون  اول اینه که برای رویایی که داری تلاش کن. قانون دوم اینه که اگه تو مسیر رسیدن به رویات دیدی استعدادی داری و به نتایجی هم رسیدی مغرور نشو و بیشتر تلاش کن تا با سرعت بیشتری و کیفیت بهتری به هدفت برسی. قانون سوم هم اینه که همیشه مراقب سلامتیت باش!

۰۳ آبان ۹۶ ، ۱۵:۱۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Rick Sanchez