امروز فهمیدم که برای باقی بودن در بازار کار. برای خواسته شدن و رو زمین نموندن. نباید به دانسته های کمی که تو دانشگاه یاد گرفتیم و داریم میگیریم اکتفا کنیم. حتی مهندسای گوگل هم زمانی براشون اختصاص داده شده که مطالعه آزاد داشته باشن. تا خودشونو آپدیت کنن و چیزای جدید یاد بگیرن. از این جهت مهندسای گوگلو مثال زدم که به نظرم اونا آدمای خفنی هستن و دیگه تو تون زمینه به آخرش رسیدن. خلاصه، آدم نباید از یاد گرفتن و وارد وادی های جدید شدن بترسه. بلکه باید از فرصت هایی که توش کاری بهش پیشنهاد میشه که خیلی از چیزاشو نمیدونه(ولی خب با اصول قضیه آشنا هست) استقبال کنه و سعی کنه از اون فرصت ها در جهت یاد گرفتن و خفن شدن استفاده کنه. متاسفانه من تا الآن هدف اصلیم از این دسته کارها کسب درآمد بود که امروز فهمیدم اشتباه زدم و قرار نیست حالا حالا ها با این سیر کاری بتونم به یه درآمد خوب برسم و دستم فعلا تو جیب پدر گرامی هست. سخته ولی واقعیته! به هر حال. امروز یه کار در خصوص سیستم ماهواره بهم پیشنهاد شد و تصمیم دارم اگه تو شرایطی که بالا گفتم صدق میکنه اونو قبول کنم و در کنار کار موتور جت اون رو هم انجام بدم. موتور جت تجربه جالبی هست. کار با یه سرعت کم پیش میره ولی من دارم سعی میکنم ازش استفاده کنم و یاد بگیرم. اما متاسفانه مدت هاست که فهمیدم آدم ضعیفی هستم و نمیتونم مدت طولانی رو چیزی که نتیجه ش در آینده مشخص میشه تمرکز کنم. برای مثال، اگه دو سال قبل از تاریخ کنکورم شروع به درس خوندن میکردم قطعا وسط راه منصرف و تسلیم میشدم و الان اینجا نبودم. ولی چون تقریبا دقیقه 90 شروع کردم تونستم خیلی تمرکز کنم و با تلاش زیاد به هدفم رسیدم. الان از نظر انگیزشی در وضعیت مناسبی نیستم و حس میکنم هدف خاصی تو زندگیم ندارم. امیدوارم بتونم راه هایی برای مقابله با این مشکل پیدا کنم و اینجا به اشتراک بذارم.

امروز به قدری وضعیت افتضاح بود که تقریبا سر همه کلاسام چشام بسته می شد و عین چی خوابم میومد! ولی من همیشه کسایی که کم میخوابیدن و تلاش میکردن و ستایش می کردم. ولی مجددا حیف که خودم نمیتونم جزئی از این آدما باشم...